جدول جو
جدول جو

معنی مشرف شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مشرف شدن
سر افراز شدن بزرگی یافتن تر شدن، هزینه بان شدن، سر پرست شدن بر گماشته شدن سرافراز شدن شرف یافتن: و هم آن شب بشرف حریفی مشرف شد، از جایی مرتفع مسلط شدن، مباشر شدن ناظر گردیدن، ناظر هزینه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مشرف شدن
تشرف یافتن، شرف یافتن، سرافراز شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نگارین گشتن زیور یافتن گلدوزی شدن نقش و نگار یافتن (پارچه)، مزین شدن زینت یافتن: لباس مجد و بزرگواری بمناقب و ماثر او مطرز شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشرح شدن
تصویر منشرح شدن
باز شدن گشاده شدن: (مرا سینه امل از شرح این سخن منشرح شد) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 6)
فرهنگ لغت هوشیار
وظیفه ای بعهده کسی محول شدن، از شاه یا دولت وظیفه گرفتن مواجب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیزیدن، گرد آمد شدن گرد آورده شدن جمع شدن، ترکیب شدن: و اجسام چون مولف شدند از آن چیزی حادث شود که هم بدان اجسام مانند بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
مشیدن، کیبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
به نزدیک شدن گرامی شدن بر کشیده شدن بشخصی بزرگ نزدیک شدن و نزد او اعتبار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرر شدن
تصویر مقرر شدن
نشاخته گشتن تعیین شدن برقرار شدن: (یک محکمه استیناف برای امور عدلیه مقرر خواهد شد) (متمم قانون اساسی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکشوف شدن
تصویر مکشوف شدن
آشکار شدن، برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفرح شدن
تصویر مفرح شدن
نشاط بخشیدن، قوت بخشیدن (دارو)
فرهنگ لغت هوشیار
هند ماندن شناساندن شناسانده شدن از طرف شخصی بدیگری بوسیله ذکر نام و شغل
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز گشتن غالب شدن پیروز گردیدن: ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگان مظفر شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوش شدن
تصویر مشوش شدن
آشفتن تپیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر کنار شدن، رها شدن، بخشوده شدن در په گشتن بخشوده شدن عفو شدن، رها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصرف شده
تصویر مصرف شده
گسار ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرد شدن
تصویر مجرد شدن
تنها شدن، یگانه و منفرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دو باخته شدن (نرد) باختن در بازی نرد بطوری که حریف همه مهره های خود را برداشته باشد و شخص مقابل هیچ مهره برنداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصروف شدن
تصویر مصروف شدن
بکار رفتن صرف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصف شدن
تصویر متصف شدن
زابدار شدن فروزه دار گشتن صفتی پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
به دست آوردن، از آن خود کردن، همخوابگی کردن در تصرف خود گرفتن بدست آوردن، آرمیدن با دختر یا زن جماع کردن: امیر هوشنگ دختر را متصرف شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرا شدن
تصویر مبرا شدن
پاک شدن پاک شدن از چفته (چفته اتهام) پولیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اریب زدن، زخم کاری زدن کج زدن، یا محرف زدن شمشیر (تیغ)، کج زدن شمشیر، زخم کاری زدن: نگاهی کز تو می پیچد عنانش زند مژگان محرف بر میانش. (زلالی) تیغ را محرف بر کتف او نواخت. یا محرف زدن قلم. کج قط زدن قلم را: چشمت به پند نامه ما وا نمیشود تا کی قلم جری و محرف زنیم قط. (نظیری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتری شدن
تصویر مشتری شدن
خریدار شدن خریدار چیزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعوف شدن
تصویر مشعوف شدن
شاد شدن خوشحال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر گماشتن بر کشیدن سر افراز کردن سرافراز کردن شرف دادن مراقب کسی کردن مواظب کردن: هر که را شغلی بزرگ فرماید باید که در سر یکی را بر او مشرف کند چنانکه او نداند، ناظر و مباشر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروب شدن
تصویر مشروب شدن
((~. شُ دَ))
آبیاری شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلف شدن
تصویر مکلف شدن
((~. شُ دَ))
انجام کاری را به عهده گرفتن، به سن بلوغ رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشتق شدن
تصویر مشتق شدن
فرا گرد آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
Stray
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
desviar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
zboczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
отклоняться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
відхилятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منحرف شدن
تصویر منحرف شدن
afdwalen
دیکشنری فارسی به هلندی